• وبلاگ : مرواريد عرفان
  • يادداشت : سخناني از اشو
  • نظرات : 0 خصوصي ، 45 عمومي

  • نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    به نام حضرت دوست
    هر گاه درون سينه ام دنيايي از ناگفته ها سنگيني مي کند به خاطر مي آورم که در پيشگاهت نا گفته اي ندارم چرا که تو ناگفته هايم را مي داني وننوشته هايم را مي خواني واين ياد از سنگيني سينه ام مي کاهد وباز آرام مي گيرم.

    مي دانم که مي داني !اما دوست دارم برايت بگويم .دلم مي خواهد با تو سخن بگويم .مي دانم که مي داني چه مي خواهم بگويم هر چند خود نمي دانم.

    مي خواهم با تو از تو بگويم .از بزرگيت از اينهمه لطف وکرمت از عشقت.

    معبود من!
    بر زبان ناتوانم قدرت ده تا در مقابل اينهمه احسانت ذره اي شکرگزار باشم.
    بگذار ازعشقت بگويم از اينکه چقدر دوستت دارم از اينکه چقدر خرسندم که تو را دارم که بنده توام اما گفتن از عشق تو آسان نيست ادعاي عاشقي در برابر تو وعشق سرشارت برمخلوقاتت دور از ادب است ومن شرمسارم از اينکه تو اينقدر عاشقي و من ......

    بار الهي!
    به خودت قسم هميشه تو را شکر مي کنم که تو را دارم که ايماني هرچند سست وضعيف و کم دارم.
    آري تو را شکر مي گويم فقط وفقط به خاطر خودت مي دانم که مي داني!

    عزيزا!
    در هر حالي در خوشي و ناخوشي در گرفتاري و آسايش در شادي و غم در سختترين لحظات زندگيم زماني که با تمام وجود رو به درگاهت آورده ام وگريسته ام تو را شکر گفته ام .مي دانم که مي داني!
    حتي آن زمان که بنده اي از بندگانت به بدترين وجه مرا آزرده اند دم نزدم و تنها تو را شکر گفته ام مي دانم که مي داني ! ومي دانم که مي بيني!

    پس باز هم مي گويم :
    خداوندا شکرت .راضيم به رضاي تو