چشمهاي من ؛...
اين جزيره ها که در تصرف غم است ؛...
اين جزيره ها که از چهار سو محاصره است ؛...
در هواي گريه هاي نم نم است !...
گر چه گريه هاي گاه گاه من ؛...
آب مي دهد درخت درد را ؛...
برق آه بي گناه من ذوب مي کند ؛...
سد صخره هاي سخت درد را ....
فکر مي کنم ؛...
عاقبت هجوم ناگهان عشق ؛ فتح مي کند ؛...